محمد فیروز كوهی، ممیز مالیاتی وزرات دارایی در اداره، متهم به گرفتن رشوه و حكم تعلق او صادر می شود. در خانه نیز با صاحب خانه و همسرش اعظم درگیری و مرافعه دارد. محمد پس از یك دعوای خانوادگی همسرش را كتك می زند و با فرزند خردسالش خانه را ترك می كند. وقتی...
علی (سعید راد) بوكسور جوانی است كه در رویای قهرمانی حرفه ای راهی آمریكا شده است و خیلی زود اسیر دام اهریمنی گروهی دلال و تبهكار شده و قراردادی منعقد می كند كه تابع دستورات آنها باشد. علی به زودی آماده و سرحال در مسابقات شركت كرده و اعتباری به هم می...
سیدنصرالله، كه بیش از هشت سال از عمرش را در زندان گذرانده، پس از آزادی درمی یابد كه جامعه او را نمی پذیرد. نصرالله باخبر می شود كه مادرش سه ماه پیش فوت كرده و فقط تفنگ بادی و تخته ی نشانه اش به جا مانده است. او در كوچه و خیابان، قهوه خانه و خانه های...
داوود (فرامرز قریبیان)، كه كارش صیادی است، با برادر كوچكش محمد (ستار نعمتی) اختلاف دارد، و پس از به قتل رساندن او از ترس برادر بزرگترش موسی (حمید طاعتی) به شهر می گریزد و در مسافرخانه ی اكبر آقا (جعفر والی) ساكن می شود. او از یكی از دوستانش به نام حشمت...
قصه گوی شهر قصه (پروانه معصومی) داستان فیلی (محمد مغیلان) را بازگو می كند كه به عنوان جانوری غریبه وارد شهر قصه می شود و توجه همة حیوان ها را برمی انگیزد. روباه ( ناصر آقایی) و میمون (فردوس كاویانی) و خر (مجید مظفری) و شتر (محمد ابهری) و بز (جمشید لایق) و...
زنی كودك خود را در تاكسی هاشم می گذارد و می گریزد. هاشم در پی زن می رود، اما او را نمی یابد. هاشم كودك را به كافه می برد و با دوستانش درباره ی سرنوشت كودك مشورت می كند. او به رغم توصیه ی دوستانش به كلانتری می رود و افسر نگهبان از هاشم می خواهد كه به...
سرهنگ بازنشسته ای كه پس از فوت همسرش با معلمه ی جوانی به نام منیژه ازدواج كرده و در شهرستان زندگی می كند. مرغ داری اش را می فروشد و به پایتخت باز می گردد تا در كنار دخترانش ملیحه و مه لقا زندگی كند. دخترها زندگی بی بندوباری دارند. آمنه ، كلفت خانه،...
محمد زمانی (محمد زمانی)، به خلاف تذكر نگهبان خط آهن، با عبور از روی ریل به مدرسه می رود. او به درس و تذكرهای معلم توجهی ندارد، و به همین دلیل معلم او را جریمه می كند. مادر زمانی بیمار و بستری است، و پسر كارهای خانه را انجام می دهد. پدر او (آنه محمد...
دارا در راهروی مدرسه به دیوار تکیه دادهاست. توپی دارد و بادکنکی که در حال باد کردن آن است. او و دوستش اکبر با توپ شیشه پنجره مدرسه را شکستهاند. ناظم مدرسه او را تنبیه میکند. پس از به صدا درآمدن زنگ تعطیلی مدرسه دارا و دیگر دانشآموزان به سوی در...
“عمو سیبیلو”ی میانسال و کم حوصله که برای کسب آرامش و دوری از شلوغی شهر به تازگی به خانه ای جدید در حاشیه ی شهر نقل مکان کرده است با سر و صدای فوتبال بازی پسربچه ها در زمین خالی مقابل خانه اش مواجه می شود در نتیجه میان آن ها کشمکشی طنزگونه درمی گیرد...