هامفری دیفارست بوگارت (به انگلیسی: Humphrey DeForest Bogart) با نام مستعار بوگی (Bogey/Bogie)، هنرپیشه و تهیهکننده آمریکایی بود.
پدر او جراح قلب و مادرش تصویرساز مجله و طراح و تصویرگر آگهیهای تجاری و یکی از طرفداران افراطی برای حق رای زنان بود.. بوگارت دوران کودکی خود را در نیویورک و در مدرسه ترینیتی سپری کرد و برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به آکادمی فیلیپس در آندورا رفت اما پس از مدتی از آنجا اخراج شد و به ارتش پیوست. بوگارت در طول خدمت هیچگاه در نبردی شرکت نداشت. او بر اثر حمله نهنگ دچار جراحت شد و همین امر موجب ایجاد اختلال در راه رفتن و حرف زدن او شد.
مینی سریالی که مستندی درباره خواننده سیناترا از زندگی خصوصی تا حرفه او آرشیو مصاحبه ها و گفتگو با نزدیکانش...
"کلوین" رمانویس باهوشی است که شروع به نوشتن رمانی در ماشین تایپ خود درباره "روبی" دختر رویاهایش می کند.او به چشمهایش نمی تواند اعتماد کند چون روز بعد"روبی" تبدیل به یک انسان واقعی شده و آنها یک رابطه زیبا را شروع می کنند.اما همه چیز به خوبی پیش نمی...
ژولیت فارست معتقد است که مرگ پدرش در سانحه اتومبیل کوهستانی یک تصادف نبوده و پدرش به قتل رسیده است. او برای اثبات حرفش، یک کارآگاه خصوصی را استخدام می کند...
منتقدی عصبی که همسرش او را ترک کرده تلاش می کند با کمک زوجی متاهل و شخصیت قهرمانش "همفری بوگارت" را شخصی دیگر رابطه برقرار کند و...
زنی میانسال در اقدامی نا امیدانه برای پیدا کردن خود، همسر و خانواده اش را ترک می کند...
"دیزی کلاور" دختری پانزده ساله است که رویای تبدیل شدن به یک ستاره هالیوود را در سر دارد. پس از شرکت در مصاحبه برای تهیه کننده ای به نام "ریموند سوان"، او تبدیل به ستاره استدیو می شود. پس از این اتفاق او باید با شهرت جدید خود و سختی هالیوود کنار بیاید...
"ادی ویلیس" نویسنده سابق مقاله های ورزشی که روزگار خوبی را نمی گذراند،توسط "نیک بنکو" استخدام می شود تا کشف اخیر او،،پدیده ای اهل آرژانتین را به همه معرفی کند و...
"گلن" ،"هال" و "سم" سه متهم فراری هستند که وارد خانه ای در حومه شهر شده و ساکنان آنرا وحشتزده می کنند و...
در یک ماموریتی دینی در چین،"پدر اوشی" که مدت زیادی است منتظر مانده ثابت می کند مردی قوی بوده اما بطور نگران کننده ای به پرستار ماموریت "آنه" علاقه مند می شود...
سه محکوم – « جوزف » ( بوگارت ) ، « جولز » ( یوستینوف ) و « آلبرت » ( رى ) – از زندان جزیره ى شیطان میگریزند و به فروشگاهى دستبرد میزنند . اما وقتى با خانواده ى صاحب فروشگاه روبه رو میشوند ، آنان را بسیار دوست داشتنى می یابند ، پس آن جا می مانند...